۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

از ديوان شعررييس جمهور

اهل سمنانم
روزگارم بد نيست
چاه نفتي دارم
پول گازي
سر سوزن عقلي
رهبري دارم
بهتر از گاو دوان
دوستاني ،

دستشان داغ و درفش
و سخنگويي که همين نز ديکيست
لاي اين شب بوها

گوئيا مي شاشد
پاي آن کاج بلند

اهل تهرانم

ازهمان روز که خوردم پپسي
توي ميدان وليعصر
شدم تهراني

اهل تهرانم

پيشه ام حرافيست
گاه گاهي قفسي ميسازم توي اوين
تا به آواز جواني که در آن زندانيست
غم بدبختيتان تازه شود
چه خيالي ...... چه خيالي ميدانم

همشان بي جانند
خوب ميدانم
حاصل دولت من بي ناني است

من مسلمانم

برسرم هالهءنور
جانمازم پرچم
مهرم زور
قصر سجاده من
من وضو باخون
مردم پيروجوان ميگيرم


من نمازم را پي تکبيرة الحرام فقيه
پي قدقامت شوراي نگهبان خواندم
کعبه ام بر لب چاه

کعبه ام درتوي جمکران افتادست
کعبه من مثل يک زنداني
مي رود راه براه
مي رود بند به بند
حجرالاسود من
کلهء تاروسياه اوباماست
اهل تهرانم

نسبم شايد برسد
به يه هندونهءکالي در چين
نسب من شايد
به پسر عمه چاوز برسد


رهبرم بي خبر از خواب پريد
جنّتي زيبا شد

مرد بقال از من پرسيد
چند مثقال کراک ميخواهي

من ازاو پرسيدم

راي مفت سيري چند؟


*این شعر را نمی‌ دانم چه کسی‌ گفته است، فقط میدانم ابلهی مثل احمدی نژاد حتی سواد خواندن آن را هم ندارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر